Reza Mahak - Enteha [tekst, tłumaczenie i interpretacja piosenki]

انتها

قسمت 1
بازم قصه ی من و شب و تنهاییام
روز به روز...میشه غمهام زیاد
هربار میخوام...سری در برم از خودم
پشت سرم دردام همرام میان
چه میشه کرد؟! دیگه عادت کردم
به اینکه تو دنیا با من هر کس
دست داد منتظر مشتش باشم
چیزی نی تو زندگیم دلخوش بش باشم
هرکی بود دورم منو ولم کرد رفت
به من بد کرد و لهم کرد بعد
چیزی نگفتم زدم یه کم لبخند
خیالی نی بزار بهم بگن احمق
وقتی آشناها برات غریبه شن
وقتی روز به روز بشی خمیده تر
وقتی خندت به بغضت تبدیل میشه
کل زندگیت عین جمعه تعطیل میشه

همخوان
اینجا آخر خطه
اینجا انتهاس
انتهای قصه هاس
ابتدای راهیم ولی
برا ماها مثل انتهاس

قسمت 2
زندگی من و رفیقام روی فاز قفلیه
در و دیوار خونه ام از دست من کفریه
آسمون رو نمیبینم بالا سرم
تنها جایی که میبینم یه خونه ی نقلیه
عمریه..خواب مرگ ُ دیدم هر شب
صبح میشه..از دیشبم میشم لش تر
میگم همش..روبراهم توی لاکم
میرم هر شب..توی خاکم بوده واسم
از بچگی..یکی چیده بالمو
له میکنن مشکلاتم زیر پا منو
شدم یه مرده که میپیچه لای زنده ها
داره نزدیک میشه این راه به انتها
خدا دست من ُ پس زد ُ من ُ دیگه ندید
اینکه هنوز زندم من برام میشه عجیب
چون من هر چی گفتم ُ بش بالیدم
شاید ندونی من اینجا امانت ازرائیلم

همخوان
اینجا آخر خطه
اینجا انتهاس
انتهای قصه هاس
ابتدای راهیم ولی
برا ماها مثل انتهاس